زندگی همین حالاست »

بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:خواب ممنوعه

چشمانم خسته شدن از بس هی انها را فشار میدهم تا شاید بخوابم*اخر مگر این تیر و تفنگ ها میگذارد کسی ارام بخوابد!به لطف رضا شاه که نمیگذارد ارام بخوابیم هیچ افراد مظلوم را قتل عام میکند.یزید"با ان یزیدی بودنش هم کنار او کم می اورد.
تق"تق صدای در خانه بود کیه این نصف شبی؟با ترس و دلهره در را باز کردم"!ا داش ابرام خودمونه که {ابراهیم هادی}
همرا او به بیرون رفتم و با همه مردم که با یک دلی و یک پارچگی دست در دست هم داده بودن با انها هم اوا شدیم و سر دادیم مرگ بر شاه
بعد از دقایقی شاه را از مملکت عزیزمان ایران بیرون کردیم.
و شعار ما تبدیل به الله اکبر شد.
12 همان روزی که مشتاقانه منتظرش بودیم رسید"همه نگاه ها به در هواپیما بود اشک در چشمانم حلقه زد بود و با دیدن امام خمینی {ره}سرازیر شدن"نه از روی ناراحتی بلکه از روی شادی و ذوق زیاد.
بعد از این خوش امد گویی پرشکوه شب به خانه رفتم و یک نفس راحت از ته دل کشیدم.
اما"نتوانستم بخوابم “هنوز نگذشته بود از 22 بهمن که فتنه های دشمن شروع شد به این نتیجه رسیدم که استراحت برا یه بچه انقلابی ممنوعه استراحت بمونه بعد شهادت*مثل ابراهیم هادی.
!خواب ممنوعه!
بچه انقلابی"پیروزی انقلابمون مبارک….
الهم الرقنا شهادت فی سبیلک


{کپی با ذکر نام نویسنده و صلوات ازاده}

#به_قلم_خودم
#دلنوشته
#متن
#انقلاب
#شهادت
#سید


موضوعات: امام زمان دلم
   یکشنبه 23 بهمن 1401


فرم در حال بارگذاری ...

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو